دقت کردین  اگه هرچی بدبخت تر و مفلوک تر و افسرده تر باشین ، به همون میزان ی تر هم هستین ؟ در واقع اگه شما خوشحال باشین یا هر نشونه ای از امید به زندگی از خودتون نشون بدین میشین اسکل و احمق ، و هرچی افسرذه تر باشین نشون دهنده ی اینه که باهوش ترین و بیشتر حالیتون میشه ! و اصل ماجرا هم اینه که باید این بدبختی و چس نال هاتون رو تو بوق کرنا کنین تا همه بفهمن . همه مثل من اینقدر مظلوم نیستن بیان تو وبلاگ تار عنکبوت بسته شون چرت و پرت بگن و چس ناله هاشون رو اینجا خالی کنن . 

شنیدین می گن زمان همه چی رو می شوره و از بین می بره؟ خب تقریبا راست گفتن ، اما مشکل اینجاست خیلی از چیز هایی که نباید رو هم با خودش می شوره و می بره . مثل چی ؟ مثل شور و شوق زندگی . هر چی رمان می گذره ، کارایی که واسمون لذت بخشن کمتر و کمتر میشن . بعضی موقع ها میگم چرا یه کار خیلی ساده مثل دویدن واسه بچه کوچیک باید اینقدر جذاب و هیجان انگیز باشه ؟ و همیشه به این فکر می کنم چون واسش تازه ست. اما هرچی بزرگتر میشه این تازگی و جذابیت از میره و وارد دنیای کسل کننده ی بزرگتر ها میشه . می دونین چی منو کسل کرده ؟ زندگی کردن . اینکه صبح پاشی ، بری سر کار ، دانشگاه ، غذا بخوری ، شبا بخوابی و همه این کار ها . این روندی که هر روز تکرار می شه و چاره ای جز پذیرفتنش نداری . شاید بخواین بگین مشکل از بی هدفی و بی انگیزگیه ، شایدم راست می گین و انگیزه های من اونقدر قوی نیستن . احساس می کنم یه مدته چیزی پیدا نکردم که بندازمش تو مغزمو مثل خوره بیوفتم به جونش و انرژی مو سرش خالی کنم . شاید واسه اینه الان همچین نظری دارم .اما مشکل فقط دنیای کسل کننده نیست . جدا از حوصله سر بر بودن ، خیلی هم دنیای ناجوریه . پدری که دخترش رو شکنجه میده و می فرسته واسه مادرش تا ازش پول واسه مواد بگیره ، دختر 6 ساله ای که دیوار مدرسه روش خراب میشه و می میره ، پدر و مادری که 3 تا بچشون رو می فروشن به معتاد محل و هرکاری دلش میخواد باهاشون می کنه ، آدمایی که با اعتنایی از کنار همه چی رد می شن ، هیچکس حاضر نیست کس دیگه ای رو درک کنه و همه هیچ کس حاضر نیست خودش شروع کننده باشه و همیشه منتظر بقیه هستن. سگی که روش بنزین می زنن و نصف بدنش رو می سوزنونن ، یا سگی که با بیل می زنن تو صورتش و فکش می شکنه . بعضی موقع ها می گم شاید همه ی اینا شاید فقط اینور ها اتفاق میوفته . شاید بقیه جاها اینطوری نیست . شاید باید برم بقیه جاها رو هم ببینم شاید یکم امیدم به انسانیت بیشتر شد . وقتی به خود چند سال پیشم فکر می کنم ، هیچ وقت فکرشو نمی کردم روزی نگران این باشم که چرا این همه کودک آزاری و درد و کوفت زهرمار تو این خراب شده زیاده . شما که دیگه محرمید ، وقتی اول دبیرستان بودم آرزوم این بود یه روزی تو شرکت راک استار کار کنم . اما خب فکر کنم لا به لای اون همه درس و مشق و فشار های دوران دبیرستان ، جدی جدی یادم رفت که چه آرزویی داشتم . خلاصه اینکه دنیای بدیه . ما هم مجبوریم به زندگی کردن . اونجوری که دوست داریم . راستش من حتی نمی خوام وقتی مردم ازم به نیکی یاد بشه و همه من رو به خاطر بسپرن و به عبارتی در یاد و خاطره ها جاودان بشم . فقط دوست دارم لحظه ای که می میرم بتونم به عقب نگاه کنم و بگم ارزشش رو داشت . راستش من به مردم زیاد فکر می کنم . دوست دارم بدونم لحظه ای که می میرم کی هستم و دارم چی کار می کنم . دوست ندارم سوپرایز بشم و یهو بیاد سراغم . واسه بعضی موقع ها یه دودوتا چهارتایی با خودم می کنم ببینم چند چندم با خودم . 

بگذریم . بعضی موقع ها پیش میاد که شبا به یه پیاده روی کوتاه می رم . در حد یه سوپرمارکت رفتن . و می خوام بگم از این کار لذت می برم . به این فکر می کنم ای کاش همیشه دنیا این شکلی بود . همین قدر آروم و خنک . خیابون ها ساکت بود و سگ و گربه ها با آرامش سرشون تو کتر خودشون بود . ای کاش اون طورف تر به کودکی تجاز نمی شد ، بچه ای از خونش نا امید نمی شد و دیواری رو سر بچه ای خراب نمی شد . ای کاش همه مثل الان همیشه آروم بودن و مهربون . و ای کاش مثل این مسیر که توش کارتون خوابی نمی بینم ، واقعا هیچ کارتن خوابی وجود نداشت . اما خب واقعیت فرق داره . به محض اینکه برسی به خونه و یه سری به اخبار بزنی ، می بینی یه کودک به خاطر مرده ، یه نفر به خاطر عقیدش زندانی شده و یه عده هم سر هیچ و پوچ دارن به هم فحش می دن و تو سر کله ی هم می زنن . دنیای ما خیلی شبیه به دنیای مانگای حمله به غوله . دو طرفی که از هم دیگه متنفرن . و هر دو می خوان انتقام عزیزانشون رو بگیرن . مهم نیست که حق با کیه و کی شروع کرده ، مهم اینه هیچ کست حاضر نیست از خود گذشتگی کنه و همه می خوان انتقام بگیرم . مشکل ما هم همینه . هیچ کدوممون حاضر نیستم یکم عقب بکشیم و از خودمون بگذریم . و همه مون دلایل خودمون رو داریم که از بقیه بدمون بیاد . اما هیچ کس حاضر نیست خودشو جای بقیه بذاره ، و به کس دیگه ای جز خودش حق بده . من ازت بدم یاد چون تو از من بیاد میاد و تو هم از من بدت میاد چون من ازت بدم میاد . و این داستان ادامه دارد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها